سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دین و فرهنگ
   مشخصات مدیر وبلاگ
 
  بذرافشان[19]
 

دانش آموخته حوزه ودانشگاه .دارای مدارج علمی اتمام سطح حوزه و کارشناسی ارشد مذاهب اسلامی/ با تجربه و تخصص در زمینه های "اطلاع رسانی و ارتباطات" ،"الهیات و معارف اسلامی" ،"روش تحقیق"، عضو هیات موسس وهیات مدیره انجمن کتابداری و اطلاع رسانی استان قم ، مدرس دروس عمومی و دروس کتابداری واطلاع رسانی ومباحث روش تحقیق و.../ دارای سابقه همکاری بانشریات مختلف /مدیر و مشاور برخی پایگاه های اینترنتی و عضو گروهای کارشناسی مختلف

    آمارو اطلاعات

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 5
کل بازدید : 43222
کل یادداشتها ها : 24

1 2 >
نوشته شده در تاریخ 90/3/24 ساعت 12:40 ص توسط بذرافشان


خاطره ای از مرحوم آیه الله آقای سید محمد حسین الهی درباره استاد بزرگ اخلاق و عرفان آیه الله العظمی‌میرزا علی آقا قاضی دارم. بنده در گذشته به مدت بیست و پنج سال در ایام تعطیلات حوزه تهران و قم، به شهرمان آمل می‌رفتم و روزی چند درس و بحث برای آقایان و سروران خودم داشتم و جلسات پربرکتی بود. چندی قبل مرحوم آقای الهی مریض شده و در بیمارستان نکوئی قم بستری شده بودند، من هم در خدمتشان بودم. ایشان پس از بهبودی چند روزی قبل از عزیمت من به آمل به شهر تبریز رفتند. در آمل در مسجد سبزه میدان مشغول درس و بحث و اقامه نماز شدم. روز دوم پس از نماز به منزل آمدم. پس از ناهار آماده استراحت شدم ولی بچه ها با سر و صدا و بازی نگذاشتند، من که خسته بودم با بچه ها و مادرشان دعوا کردم، در حالی که نباید دعوا می‌کردم، بالاخره در محیط خانواده پدر باید با عطوفت رفتار کند. پس از لحظاتی ناراحت شدم، به حدی که اشکم جاری شد. از خانه بیرون رفتم و مقداری میوه و شیرینی برای بچه هاخریدم. تا شاید دلشان ر ا به دست آورم و از ناراحتی ام کاسته شوم. جناب رسول الله (ص) فرمود: دلی را نشکن که اگر شکسته شد قابل التیام نیست، چنانچه اگر ظرف سنگین شکست با لحیم اصلاح نمی‌شود.

زمین و آسمان بر من تنگ شد و احساس کردم که نمی‌توانم در آمل بمانم.

از آمل بیرون آمده، به قصد عزیمت به تبریز و محضر آقا سید محمد الهی به تهران آمدم. پاسی از شب گذشته بود، به خیابان باب همایون رفته و پس از تهیه بلیط عازم تبریز شدم. هنگام اذان صبح به تبریز رسیدم و به مدرسه طالبیه رفتم. پس از خواندن نماز صبر کردم تا مقداری از روز بگذرد آن گاه پس از پرس وجو به منزل آقای الهی رفتم. وقتی در زدم خانمی‌پشت در آمد. خودم را معرفی کردم. و پرسیدم: آقا تشریف دارند، پس از چند لحظه آقا خودشان آمدند و پس از خوش آمد گویی مرا به منزل بردند. پس از لحظاتی احوال پرسی اظهار داشتند: من نمی‌دانستم شما قم هستید یا آمل؟ لذا می‌خواستم نامه ای به اخوی (علامه طباطبائی) بنویسم تا نامه را به شما برساند.

با تعجب عرض کردم: آقا چه اتفاقی افتاده که می‌خواستید مرا در جریان بگذارید؟ فرمودند: من خدمت آقای قاضی مشرف شدم، و سفارش شما را به ایشان کردم. ولی حاج آقا آملی (استاد خیلی مؤدب بودند و مرا حاج آقای آملی خطاب می‌کردند) ایشان از شما راضی نبودند. با شنیدن این جمله تا لاله گوش سرخ شدم، عرض کردم آقا چطور؟ چرا راضی نبودند؟ فرمودند: ایشان به من گفتند: آقای آملی چطور هوس این راه را دارد در حالی که با عائله اش این طوری رفتار می‌کند؟ بعد فرمود: حاج آقای آملی، داستان رفتار با عائله چیست؟ زبانم بند آمد و اشکم جاری شد، و بالاخره به ایشان ماجرا را عرض کردم، فرمود: آقا چرا؟ اینها امانت خدا در دست ما هستند. به قم بازگشتم، و کل ماجرا را نیز خدمت آقای علامه طباطبائی عزیز عرض کردم، و ایشان هم تعجب کرد و پس از سکوت زیادی فرمود: «آقای قاضی بزرگمردی بود».

کتاب گفت و گو ص 218 و 219 به نقل از http://www.tahora11.blogfa.com



  



نوشته شده در تاریخ 90/3/24 ساعت 12:40 ص توسط بذرافشان


درحال مرورخاطرات سفر معنوی سال 88 بودم که همراه کاروان بعثه مقام معظم رهبری به حج مشرف شدم، تو سایت حج وزیارت سرک می کشیدم تا کمی از حال و هوای این سفر معنوی و وظایف خودم آگاه شوم ،به خاطره زیر برخورد کردم دلم شگست و آرزوکردم انشاالله این سفر معنوی نصیب همه عاشقان وشیعیان باشه، این شما و این هم خاطره این زایر بیت الله و حرم نبوی:
اولین زیارت مدینه،دسته جمعی به حرم رفتیم.پشت در خانه حضرت زهرا(س) رسیدیم.روحانی توضیح می داد که چرا قبر بی بی دو عالم از نظرها مخفی است بعد به دیواری اشاره کرد و گفت:" آنجا خانه قدیم حضرت فاطمه (س) است." آن خانه، فاصله ای با مزار پیغمبر(ص) نداشت. شنیده بودم که حضرت حق در حدیث قدسی فرمود:اگر زهرا(س) نبود، زمین را خلق نمی کردم. خیلی فکر کردم. بانوی دو عالم جایگاه رفیعی دارد، انسان معمولی نیست که در زمین دفن شود؛ اصلا زمین این توان را ندارد که بانوی آسمانها را در بر بگیرد. نمی توانستم باور کنم که پشت این درهای به ظاهر بسته و قفسه های قرآن، سرور تمام زنان عالم آرمیده است. اصلا انگار به آسمانها عروج یافته است. نمی خواستم در مدینه دنبال مزار بی نشان فاطمه بگردم.مگر فاطمه پاره تن پیامبر نبود؟ مگر رحمه للعالمین در حقش نفرمود ام ابیها، مگر مادر پدر نبود؟ پس همین جا در کنار مزار پدرش آرمیده است... جایی در روضه النبی کنار خانه حضرت زهرا(س) نشستم. هنوز فکر می کردم. به یاد مقامات بهشتی حضرت فاطمه(س) و روایاتی که قبل از سفر خوانده بودم افتادم که:" روز قیامت جبرئیل در حالی که مهار ناقه حضرت زهرا(س) را گرفته است با صدای بلندی ندا می‏کند:« نگاه خود را فراسوی خویش گیرید و نظرها به پایین افکنید، این فاطمه(س)، دختر محمد(ص) است که عبور می‏کند.»در آن هنگام،حتی انبیا و صدیقین و شهدا همگی از ادب، دیده فرو می‏گیرند؛ تا اینکه فاطمه عبور می‏کند و در مقابل عرش پروردگارش قرار می‏گیرد. آنگاه از جانب خدا (جل جلاله) ندا می‏شود:« ای محبوبه‏ی من و ای دختر حبیب من، بخواه از من آنچه می‏خواهی؛ تا عطایت کنم و شفاعت کن هر که را مایلی تا قبول فرمایم.» فاطمه(س) در جواب عرضه می‏دارد:«ای خدای من و ای مولای من، دریاب ذریه‏ی مرا، شیعیان مرا، پیروان مرا و دوستان ذریه‏ی مرا.» بار دیگر از جانب حق خطاب می‏رسد:«کجا هستند ذریه فاطمه و پیروان او؟ کجایند دوستدارانش، و دوستداران ذریه‏ی او؟» در آن هنگام جماعتی به پیش می‏آیند و فرشتگان رحمت آنان را از هر سوی در میان می‏گیرند و فاطمه (علیهاالسلام) در حالی که پیشگام آنهاست همگی را همراه خود به بهشت وارد می‏فرماید». حضرت امام محمد باقر (علیه‏السلام) فرمود:« به خدا سوگند از برکت محبت جده‏ام زهرا، کسی بر جای نمی‏ماند جز آنکسی که نسبت به مقام والای آل‏محمد تردید داشته و یا کافر و یا منافق باشد». یاد توضیحات روحانی کاروان افتادم که در مورد مخفی بودن مزار فاطمه(س) صحبت می کرد. من جواب سوالم را از پیغمبر(ص)گرفتم، در روایتی از رسول اکرم (صلی اللَّه علیه و آله و سلم) چنین نقل شده است که فرمود: «... ینادی مناد من بطنان العرش، یا اهل القیامه غضوا ابصارکم، هذه فاطمه بنت محمد، تمر علی الصراط، فتمر فاطمه علیها و تمر شیعتها علی الصراط کالبرق الخاطف...». «روز قیامت منادی از میان عرش الهی ندا می‏کند: ای اهل محشر چشمان خود فروگیرید، این فاطمه دختر محمد است که از صراط عبور می‏کند، آنگاه فاطمه با شیعیان بسرعت برق از صراط می‏گذرند». وقتی روز قیامت منادی ندا می دهد که چشمان خود را به زیر افکندید تا فاطمه از صراط عبور کند؛ پس حضرت حق در دنیا هم اراده کرده که مزارش از دیده ها پنهان بماند... زیارت نامه حضرت فاطمه(س) را دست گرفتم و گفتم:«خدایا شاهد باش که من از شیعیان زهرا و از دوستان اویم و معتقد به ولایت آن حضرت هستم».




  



نوشته شده در تاریخ 90/3/24 ساعت 12:40 ص توسط بذرافشان


پدیدآورنده: دکتر یعقوب علی برجی.طلوع :: بهار 1381، شماره 1








پژوهش درباره بدعت و ابعاد آن
از چند جهت ضروری است


 1- پیراستن دین خدا از پیرایه ها;


2-  نمایاندن چهره واقعی اسلام به کسانی که بی طرفانه
در پی اسلام ناب اند;


3- نمایاندن چهره واقعی جریان
های منحرف و مکتب های گمراه کننده که در دامن اسلام پدید آمده و با حربه احیای دین
و مبارزه با بدعت، بدعت های بی شماری را در دین ایجاد کرده اند .


بدعت را تمامی مذهب های اسلامی
حرام می دانند و بدعت گذار را فاسق و گناهکار معرفی می کنند .


مرحوم نراقی (ره) نوشته است:
«حرمت بدعت مورد اتفاق امت اسلام است، بلکه اصل حرمت آن ضروری دین و ملت است .»
(1)


دلیل عمده حرمت روایات مستفیض
بلکه متواتری است که شیعه و اهل سنت از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم نقل کرده
اند که فرمودند:


«هر بدعتی گمراهی است و هر گمراهی
در آتش است .» (2)


با این که تمامی مذهب های اسلامی
بدعت را حرام می دانند لیکن چون ماهیت آن به درستی روشن نشده، بدعت ستیزان، در شناخت
و مبارزه با آن گاه ره افراط پیموده و گاه تفریط و گاه به تکفیر و تفسیق یکدیگر پرداخته
اند . این بدان جهت است که تاکنون دانشمندان مسلمان در این مساله مهم تحقیق جامعی عرضه
نکرده اند .


ما در این نوشتار برآنیم تا گامی
در توضیح و تشریح بدعت برداریم . (3) به امید آن که برای اهل تحقیق مفید افتد و با
معیار دعت بتوانند به ارزیابی حرکت هایی که با داعیه احیای دین در جهان اسلام پدید
آمده اند، بپردازند .


بدعت در لغت و اصطلاح


بدعت، یعنی احداث و اختراع چیزی،
بدون نمونه و همانند گذشته. (4) از همین ماده است، بدیع، (5) که از اسماء الهی و به
معنی ابداع و احداث اشیا از عدم است . (6)


فقیهان مسلمان در تعریف بدعت،
دیدگاه های گوناگونی دارند:


1-برخی دامنه بدعت را گسترانده
اند، و هر پدیده جدیدی را که پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم  پدیدار شده، بدعت پنداشته اند و حرام .


2-برخی دیگر، دامنه آن گسترده
اند، ولی همه انواع آن را ناشایست ندانسته اند، بلکه بدعت را تقسیم کرده اند، به شایست
و ناشایست .


3-برخی بر این باورند که بدعت
نامیدن هر پدیده جدیدی پس از پیامبر اکرم - صلی الله علیه و آله وسلم - خطاست، بلکه
بدعت، عملی است که به قصد عبادت و مشروعیت و طاعت شارع، انجام گیرد .


4-به عقیده گروه دیگر، عملی بدعت
است که دارای دو ویژگی باشد: نخست اصل و اساسی در شریعت نداشته باشد; دوم به عنوان
طریق شرعی وانمود شود .


دیدگاه اول


بربهاری، (7) ابن تیمیه، محمد
بن عبدالوهاب و . . . دیدگاه اول را پذیرفته اند که در این جا به طور اختصار به طرح
دیدگاه های آنان می پردازیم .


1- بربهاری


ابو محمد حسن بن علی بن خلف بربهاری
(م: 329 ق) از دانشمندان معروف حنبلی در قرن چهارم بود، که افکارش را در کتابی به نام
السنة بیان کرده و متن کامل آن را قاضی ابی الحسین محمد بن ابی یعلی در طبقات الحنابله
(8) نقل کرده است .


وی هرگونه بحث و تفکر در ذات و
صفات خدا را بدعت دانسته و نوشته است:


«واعلم انه انما جاء هلاک الجهمیة
من انهم فکروا فی الرب .» (9)


هم چنین معتقد است که خداوند را
در قیامت با چشم سر می توان دید . (10)


ملاحظه می کنید که بربهاری با
بستن در تفکر و تعقل در مورد خدا به دره هولناک تجسیم سقوط کرده است . بربهاری شیعیان
را به جرم ایمان به رجعت و علم غیب برای امامان تکفیر، و آنان را متهم می کند که معتقدند
علی بن ابی طالب زنده است وقبل از قیامت رجعت می کند . (11)


این سخن نشان می دهد که وی تصور
درستی از رجعت نداشته است . رجعتی که شیعیان و برخی از دانشمندان اهل سنت به آن معتقدند،
رجوع به دنیا بعد از مرگ است . درباره علم غیب امامان نیز باید گفت که شیعه براساس
آیات متعدد قرآن (12) و روایات متواتر (13) به علم غیبت معتقد است .


بربهاری در فروع دین بر سه نکته
تاکید دارد و احیای دین را منوط به رعایت این سه نکته می داند . (14)


1- پرهیز از بدعت، واژه بدعت در
این اثر فراوان به کار رفته است . به گونه ای که شاید کمتر صفحه ای یافت شود که در
آن واژه بدعت چند بار به کار نرفته باشد .


وی در این باره نوشته است:





  



نوشته شده در تاریخ 90/3/24 ساعت 12:40 ص توسط بذرافشان


 روزی یکی از دوستان
سنی به دیدنم آمده بود . گفتگوی مفصلی درباره حقانیت اهل بیت داشتم از جمله
به خطبه ی حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در غدیر خم استناد کردم .
ایشان می گفت : مولا در این حدیث به معنای دوست آمده است .
نهایتا هر چه دلیل آوردم قبول نکرد . خداحافظی کرد و به سمت بلوچستان حرکت کرد .
یک ساعت از رفتنش گذشته بود که به او زنگ زدم و گفتم : کار خیلی مهمی با شما دارم باید برگردی!!!
گفت : من باید بروم ؛ وقت ندارم برگردم ؛ خانواده ام منتظرم هستند چه کارم داری ؟ در تلفن بگو!!
گفتم : کار مهمی دارم ؛ تلفنی نمی توانم بگویم باید خودت اینجا باشی . خیلی اصرار کردم و به زور برگشت .
وقتی به من رسید گفت : چه کار مهمی داری که من را از این همه راه برگرداندی ؟
گفتم : می خواستم بهت بگم : دوستت دارم .
گفت : همین !!!
گفتم : بله . همین را خواستم به شما بگویم .
دوستم ناراحت شد و گفت : خانواده ام منتظرم بودند و باید می رفتم این همه راه من را برگرداندی که بگویی دوستت دارم !! اذیت می کنی ؟
گفتم
: سوال من همین جا است چطور وقتی شما با عجله به سمت خانواده ی منتظرتان
می روید ، و شما را از راهتان که می روید بر می گردانم تا به شما بگویم
دوستت دارم ؛ ناراحت می شوی و در عقل من شک می کنی !! ولی وقتی پیامبر
اسلام (صلی الله علیه وآله) دهها هزار نفر را که با عجله به سمت خانواده ی
خود که آماده ی استقبال از آنها بودند ، می رفتند سه روز در زیر آفتاب
سوزان ، معطل کردند که فقط بگوند : هر کس من را دوست دارد علی
(علیه‌السلام) را دوست بدارد . این کار پیامبر (صلی الله علیه و آله)
عاقلانه بود ! آیا این اقدام پیامبر (صلی الله علیه و آله) ناراحتی
مسلمانان را در پی نمی داشت ؟؟ آیا آنها در عقل چنین پیامبری شک نمی کردند ؟

با این کاری که کردم دوستم با تمام وجود احساس کرد که چه حرف خنده
داری زده است و اقرار کرد که پیامبر در جریان غدیر خم ، نکته ی مهمتری می
خواست بیان کند و الا بیان دوستی علی (علیه‌السلام) نیازی نبود مسلمانان را
از راهشان برگردانند . 

منبع: "وبلاگ باید شیعه می شدم"




  



نوشته شده در تاریخ 90/3/24 ساعت 12:40 ص توسط بذرافشان


چند ی پیش حجت الاسلام و المسلمین جواد محدثی، در جمع طلاب بسیجی یزد، سخنرانی داشتند و در پایان سخنرانی زیبایشان این نثر بسیار بسیار زیبا را خواندند که مورد استقبال و توجه حاضران در جمع قرار گرفت.این متن زیبا، به صورت یادداشت در خبرگزاری رسا، قرار گرفت؛ که مورد استقبال پایگاه‌ها و رسانه های خبری واقع شده است.

................................

می خواهم با قلم مویی از کلمات، بر بوم این صفحات، چهره نگاری کنم و تصویر چهره محبوب را به صورت تابلویی چند بعدی، به رسم یاد بود تقدیم دوستان کنم.

در قاب این نوشته، تصویر مردی است از تبار عترت، سیدی از قبیله اهل بیت، زاده زهرا و علی(ع)، مسافری از قافله تشیع، پیام آوری از حرای کربلا، سرداری به تنهایی مجتبای سبز پوش، تنهایی در غریب آباد بی دردان، زخم خورده ای از تیغ جهل نامردان، محسود حسودان تنگ نظر، محبوب عاشقان جان بر کف، صبوری از طوبای حسنی، غیوری از شجره حسینی، شاهدی از مشهد شهادت، شهید زنده ای از نسل حماسه، ذوالفقاری در غلاف حفظ مصالح.

این قطعه های ریز و درشت را اگر کنار هم بگذاری، سیمای آفتابی مردی به چشم می آید که در اوج اقتدار، مظلوم است و در بلندای رفعت، متواضع و در اوج تواضع، رفیع.

دخیل ضریح انتظار، تشنه چشمه فرج، سیراب زمزم جمکران، علمداری عباس گون که قاطعیتی ذوالفقارانه دارد و دستی که یادگار علقمه وفا و فرات و کربلاست.

پناه چلچله ها، مامن دلشکسته ها، سردار خط علوی، سرباز جبهه مهدوی.

نشان جانبازی در دست بلندش، چفیه بسیج بر دوش تعهد بارش، عصای توکل در پنجه استوارش ، عینک بصیرت بر چشمان بیدارش.

فقیهی وارسته از تعلقات، رهبری رهرو جاده تکلیف که مرجعیت در پی او دوان است و او از مرجعیت گریزان.

چله نشین سجاده و سحر، معتکف محراب فکه و شلمچه،«امین » وادی شعر و هنر، مرزبان اقلیم فرهنگ و ادب، خبیر خطه فقه و حدیث، بصیر میدان سیره و تاریخ، نکته سنج قلمرو اخلاق و تربیت، شوریده آوای ترتیل و قرائت، خط شکن عرصه سیاست، خورشید سپهر بیان و بلاغت، آبرو بخش رهبری و درس آموز شیوه سروری.

جوانان، دلداده پند پیرانه اش، پیران شور آموز روح جوانانه اش، واعظان خوشه چین خرمن بیانش، ذاکران بهره مند از نکته های بدیعش، قاریان، در کمند مد نگاهش، متهجدان اسیر سلسله اشک و آهش.

اهل ذوق، شیفته روح لطیفش، اهل ادب، مفتون فکر بدیعش، اهل دل، مخمور شراب شیدایی، اهل رزم، مرید روح عاشورایی اش.

اهل قلم از قدرت قلمش متحیر، اهل سخن از طبع سیال و ذهن جوالش مدهوش، اهل سیاست از هوش سیاسی اش حیران، اهل فرهنگ از ژرفای فهمش سر به گریبان، اهل مطالعه بر گستره کتابخوانی اش ثناخوان.

فقیهان به عمق فقاهتش معترف، هنرمندان از بینش هنری اش مبهوت، شاعران از ظرافت طبعش مشعوف، خطیبان از سلاست گفتارش در شگفت، رهروان به رهبریش مفتخر، رهبران به صلابتش محتاج.

رهبری فرهنگ ساز و اندیشه پرور، غیرت گستر و آینده نگر. فرزانه ای که افشای شبیخون فرهنگی، برگی از دفتر بیداری اوست، و«عبرتهای عاشورا »، نقطه ای از الفبای شعورش، «رسالت خواص »، سطری از کتاب تعهدش، رفتار علوی، واژه ای از قاموس افکارش، ساده زیستی، موجی از پارسایی اش.

عزت حسینی مرامش، خدمت رسانی پیامش، کارآمدی حوزه امیدش، بیداری دانشگاه انتظارش، ایمان جوانان تکیه گاهش، وحدت مردم آرمانش.

«خامنه»، ذاکره دیرینش،«قم» خاطره شیرینش،«مشهد » شاهد هدایت هایش،«ایران » خانه امتش، امت حامی امامتش، سنگر جمعه تجلی راه خدایی اش، محراب جبهه تبلور روح حسینی اش، ولایت فقیه تداوم خط خمینی اش، کرسی درس حجت فقاهتش.

اینهاست که دل ها را اسیر سلسله محبتش ساخته و جانها را به کمند عشتقش انداخته است.

اینک در«نگارستان ولایت » این تصویر زیبا، بی قاب و بی نقاب، در تاقچه دلمان نشسته و راه را بر نامحرمان بسته است.

باشد که این نقش و این نگار، بی غبار و پایدار بماند.



  



نوشته شده در تاریخ 90/3/24 ساعت 12:40 ص توسط بذرافشان


یکی از شبهاتی که از سوی اهل تسنن مطرح می‎شود این است که جریاناتی چون سوزاندن درِ خانه حضرت فاطمه (علیهاالسلام) و شهادت حضرت محسن(علیه السلام) در جریان هجوم به خانه و ... همه از کارهای زشت و ناپسندی است که آن را فقط شیعه نقل کرده و فاقد اعتبار است. ما در این مقاله قسمتی از عبارات‎ و روایاتی‎ که علمای اهل تسنن از قرن سوم هجری تاکنون در کتاب‎های خود نوشته‎اند را خواهیم آورد که تصریحاً و تأویلاً اشاره به وقایع مذکور دارد.

آتش زدن خانه ی وحی ....

1ـ ابن أبی شیبه (متوفی 235 ه.ق) در کتاب خود به نام «المصِّنف» جلد هفتم، ص 432 روایت شماره 37045(چاپ بیروت) .
2ـ ابن قتیبه (متوفی 276 ه.ق) در کتاب خود به نام «الامامة و السیاسة» ج 1، ص 12، چاپ مصر.
3- بلاذری (متوفی 279 ه. ق) در کتاب خود به نام «انساب الأشراف» چاپ مصر، ج 1، ص 586، تحت عنوان «امر السقیفه» در حدیث شماره 1184.
4- طبری (متوفی 310 ه.ق) در کتاب خود به نام «تاریخ الاُمم و الملوک» ج 2، ص 443، چاپ بیروت.
5- مسعودی(متوفی 346 ه.ق) در کتاب خود به نام «اثبات الوصیه» ص 142، تحت عنوان «حکایة السّقیفه» .
6- ابن عبد ربّه (متوفی 328 ه.ق) در کتاب خود به نام «عقد الفرید» ج 3، ص 64، چاپ مصر.
7- شهرستانی (متوفی 548 ه.ق) در کتاب معروف خود «الملل و النّحل»، ج 1، ص 57، چاپ بیروت.
8 ـ ابن ابی الحدید (متوفای 655 ه. ق) در «شرح نهج البلاغه»، ج 2، ص 56(چاپ بیروت).

تحصن یاران امیرالمومنین و مخالفت با حکومت سقیفه

9- اسماعیل عمادالدین (متوفی 732 ه.ق) در کتاب خود به نام «المختصر فی أخبار البشر»، چاپ مصر، ج 1، ص 156.
10- عمر رضا کحاله در کتاب خود به نام «أعلام النساء» چاپ بیروت، در قسمت حرف «فاء» ذیل نام فاطمه بنت محمد (صلی الله علیه و آله).

شهادت حضرت محسن (علیه السلام)

1ـ ابن شهر آشوب در کتاب «المناقب» خود ج 3، ص 132، از کتاب «المعارف» ابن قتیبه دینوری این واقعه را نقل کرده است.
2ـ مسعودی در«اثبات الوصیه» ص 142.
3ـ شهرستانی در کتاب «الملل و النحل» چاپ بیروت، ج 1، ص 57.
4ـ ذهبی در کتاب «المیزان الاعتدال»، ج 1، ص 139، رقم 552.
5ـ صفدی در کتاب خود به نام «الوافی بالوفیات»، ج 6، ص 17.
6ـ الاسفرائینی التمیمی در کتاب «الفرق بین الفرق»، ص 107.
7ـ الحموئی الجوینی الشافعی در کتاب «الفرائد السمطین»، ج 2، ص 35.
8ـ ابن ابی الحدید معتزلی در «شرح نهج البلاغه»، چاپ بیروت، ج 14، ص 192.

نارضایتی‎های حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام) از برخی صحابه

از جمله مسائل قابل طرح و بحث که مربوط به روزهای آخر زندگی حضرت زهرا (علیهاالسلام) می‎شود مسئله ناراضی بودن حضرت زهرا(علیهاالسلام) از برخی صحابه رسول خدا است (که این نارضایتی حضرت فاطمه علیهاالسلام، موجب نارضایتی رسول خدا و در نتیجه نارضایتی خداوند باری تعالی را در پی داشت و دارد) ما در این جا با ذکر اسناد و مدارکی از علمای اهل تسنن که از معتمدین و بزرگان ایشان هستند، این مسئله و دلائل آن را مورد بررسی قرار می‎دهیم.

                     قسمت اول ـ تدفین شبانه
از دلایلی که نارضایتی حضرت زهرا (علیهاالسلام) را می‎رساند و علمای اهل تسنّن در منابع خویش ذکر کرده‎اند، تدفین مخفیانه و شبانه است. به راستی چرا باید دختر بزرگوار حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) وصیت نمایند تا ایشان را بدینگونه و شبانه تدفین نمایند؟! و کسی بر پیکر مطهر ایشان نماز نخواند؟!
پاسخ این سؤال در لابلای کتب اهل تسنن موجود می‎باشد.
1- محمدبن اسماعیل بخاری در الصحیح، ج 5، ص 177، چاپ احیاء الثرات ـ بیروت.
2- احمد البیهقی در السنن الکبری، ج6، ص 300، چاپ بیروت.
3- مسلم بن الحجّاج القشیری در الصحیح، ج3، ص 1380، چاپ مصر.
4ـ ابن اثیر در کتاب «الکامل فی التاریخ»، ج 2، ص 126 .
5- حافظ عبدالدّین محمد بن أبی شبیه، ج 4، کتاب المصّنف، ص 141. «انّ علیّاً دفن فاطمه لیلاً.»
6- اُبی فلاح الحنبلی در کتاب شذرات الذهب، ج 1، ص 15،چاپ قاهره آورده است:
«و غسَّل فاطمةُ، اسماء بنت عمیس و علی (علیه السلام) و دفنها لیلاً.»
به راستی چرا باید دختر بزرگوار حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وصیت نمایند تا ایشان را بدینگونه و شبانه تدفین نمایند؟! و کسی بر پیکر مطهر ایشان نماز نخواند؟!
7- سیوطی در کتاب الثغور الباسمه، ص 15، چاپ بمبئی آورده است.
«و غَسلها زوجها علی، و صَلّی علیها و دفنها لیلاً»؛ همسرش علی او را شبانه غسل داد، بر او نماز خواند و دفنش کرد.
8- عبدالرحمن بن عمرو الدمشقی در کتاب تاریخ أبی ذرعة ج1، ص 290 چاپ دمشق گوید: «توفّیت فاطمة، بعد رسول الله (صلی الله علیه وآله) بستّه اشهر، فدفنها علی بن ابی طالب لیلاً»؛ فاطمه شش ماه پس از پیامبر رحلت کرد و علی (علیه السلام) شبانه دفنش کرد.
9ـ ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه ج 6، ص 50 .
لازم به یادآوری است که در منابع ذکر شده در این قسمت از اهل تسنن، علاوه بر تدفین شبانه به مورد دیگری نیز توجّه شده بود و آن اعراض حضرت زهرا (علیهاالسلام) از خلیفه اول و عدم تکلّم ایشان با او تا زمان وفات است و این خود نیز دلیلی دیگر بر غضب حضرت فاطمه (علیهاالسلام) بر ایشان است.

                      قسمت دوم ـ خطبه حضرت زهرا(علیهاالسلام) در مسجد و در بستر بیماری
در منابع اهل تسنن به مطلب (ناراضی بودن حضرت فاطمه علیهاالسلام از شیخین- خلیفه اول و خلیفه دوم-) تصریح شده است:
1- ابن قتیبه در کتاب الامامة و السیاسة، ص14، و نیز محمد بن یوسف گنجی شافعی در باب 99 کفایة الطالب.
از دیگر مصادری که گواه بر خشم و غضب حضرت زهرا(علیهاالسلام) بر برخی از صحابه است خطبه ایشان در مسجد است. که در مصادر اهل تسنّن خطبه مذکور ضبط شده است:
(در قدیمی‎ترین نسخه در کتاب بلاغات النساء، نوشته ابوالفضل احمد بن ابی طاهر مروزی، که متولد 204 و متوفای 280 هجری است حاوی خطبه‎های بلیغ زنان عرب است.
آیا الفاظ سنگین و سرشار از استدلال خطبه فدکیه، دلیل بر مصائب و رنج‎های وارده بر حضرت زهرا علیهاالسلام بعد از وفات پدر بزرگوارشان نیست؟!
2- بلاغات النساء، صص 23 و 24، چ بیروت .
3- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 4، ص78 .
4- المناقب، احمد بن موسی که سند آن منتهی به عایشه است .
5- السقیفه، ابوبکر احمد بن عبدالعزیز جوهری که از بزرگان اهل تسنن است و در کتابش به سندهای مختلف این خطبه را نقل کرده است.
آیا الفاظ سنگین و سرشار از استدلال خطبه فدکیه، دلیل بر مصائب و رنج‎های وارده بر حضرت زهرا (علیهاالسلام) بعد از وفات پدر بزرگوارشان نیست؟!
پس از چند روز حضرت در اثر مصائب و لطمات وارده در بستر بیماری قرار گرفتند و هنگامی که خبر به زنان مهاجر و انصار رسید شاید برای جبران و کاهش اشتباهات مردانشان به عیادت آمدند و از احوال حضرت پرسیدند؟ حضرت در پاسخ به این سؤال فرمودند:
«قالت: اصبحتُ و الله عائفة لدنیاکنّ، قالیةً لرجالکنّ»؛ «به خدا سوگند صبح کردم در حالی که از دنیای شما بیزارم و بغض مردان شما در دلم جای گرفت.»
آیا این سخنان کسی نبود که پیامبر (صلی الله علیه و آله) درباره‎اش فرمود: من به شادی‎اش شادمان هستم و در ناراحتی او ناراحت... ؟!!
و از طرفی در کتب اهل تسنن آمده است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) در مورد حضرت فاطمه زهرا (علیهاالسلام) فرمودند: «فاطمةُ بضعة منی، فمن أغضبها، أغضبنی»؛ فاطمه پاره تن من است، غضب او ، غضب و ناراحتی من است.
لازم به ذکر است که علامه امینی در جلد 7 کتاب الغدیر، صفحه 232 نام شصت تن از علمای اهل تسنن را ذکر کرده‎اند که حدیث فوق را در کتب خویش آورده‎اند.
و یا این که «ان اللهَ تبارک و تعالی یغضبُ لِغضب فاطمة و یرضی لرضاها.»
و نیز «من غضبت علیه ابنتی فاطمة غضبتُ علیه و من غضبتُ علیه غضب الله.»
چه شده است که حال، آن بانوی بزرگوار اینگونه سخن می‎گویند و این چنین نارضایتی خویش را اعلام می‎کنند! آیا بهانه‎ای و ابهامی برای کسی در طول تاریخ باقی می‎ماند؟!
پس بنابر آنچه خود اهل تسنن به آن اقرار دارند غضبناک بودن حضرت زهرا(علیهاالسلام) از آنان در مورد صدمه زدن ایشان از جانب برخی از صحابه و تابعین آنان مسلم است و بنابر احادیث صحیح السند که متفق بین علمای اهل تسنن است صدمه به حضرت زهرا (علیهاالسلام)، اذیت رسول خدا، و آزار خدا را به دنبال دارد و هر کس که اطلاع اندکی از آیات قرآن داشته باشد، نتیجه خواهد گرفت:
به راستی چرا تنها دخت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) با فاصله‎ای اندک، شبانه، با دلی پر درد به دیدار حق می‎رود و تا کنون نیز مزارش مخفی مانده است؟! آیا این سند زنده‎ای از مصائب و مظلومیت‎های ایشان نمی‎باشد؟!
اولاً صدمه به حضرت زهرا(علیهاالسلام) که همان اذیت و آازار پیامبر (صلی الله علیه و آله) است، باعث غضب الهی و دور شدن از رحمت خداوند در دنیا و آخرت می‎گردد.
«ان الذین یؤذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الآخرة و اعدّلهم عذاباً مهینا» (احزاب :57)؛ آنان که خدا و رسول او را به عصیان و مخالفت اذیت می‎کنند خدا آنها را در دنیا و آخرت لعن کرده (و از رحمت خود دور فرموده) بر آنان عذابی خوار کننده مهیا است .
«والذین یؤذون رسول الله لهم عذابٌ الیم»(التوبه:61)؛ و برای آنان که رسول خدا را اذیت کنند، عذاب دردناکی است .
و ثانیاً هر کس که مورد غضب الهی واقع شود گمراه است. چرا که «و من یحلل علیه غضبی فقد هوی» (طه /81 )؛ و هر کس مستوجب خشم من گردید همانا خوار و هلاک خواهد شد.
و ثالثاً هر کس که مورد غضب الهی واقع شود را نمی‎توان دوست و یاور قرار داد چون که خداوند می‎فرماید:
«یا ایهاالذین آمنوا لا تتولّوا قوماً غضب الله علیهم»(ممتحنه :13)؛ ای اهل ایمان هرگز قومی را که خدا بر آنان غضب کرده یار و دوستدار خود نگیرید .
پس به فرمان خداوند نباید آنان را که خدا و رسولش را مورد غضب قرار داده‎اند دوست داشت چرا که خدا و رسولش، به غضب فاطمه (علیهاالسلام) غضبناک و به اذیت او خشمناک می‎شوند.
دوباره این سوال را از تمام کسانی که انصاف و وجدانی بیدار دارند می پرسیم:
به راستی چرا تنها دخت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله)، که پیامبر بارها فرموده بود هرگاه دل تنگ بهشت می شوم سینه فاطمه را می بویم. و به اعتراف تاریخ که پیامبر دستهای این بانوی دو سرا را می بوسیدند؛ با فاصله‎ای اندک پس از رحلت پیامبر اکرم، شبانه، غسل می شود، کفن و دفن می شود و با دلی پر درد به دیدار حق می‎رود و تا کنون نیز مزارش مخفی مانده است؟! آیا این سند زنده‎ای از مصائب و مظلومیت‎های ایشان نمی‎باشد؟!



  



نوشته شده در تاریخ 90/3/24 ساعت 12:40 ص توسط بذرافشان


دکتر طریق السوادان آیاتی را در قرآن مجید پیدا کرده‌ است که قید می‌کند موضوعی برابر با موضوعی دیگر است، مثلاً مرد برابر است با زن. گرچه این مسئله از نظر صرف‌و‌نحو دستوری بی‌اشکال است اما واقعیت اعجاب‌آور این است که تعداد دفعاتی که کلمه مرد در قرآن دیده می‌شود 24 مرتبه و تعداد دفعاتی که کلمه زن در قرآن دیده می‌شود هم 24 مرتبه است، درنتیجه، نه تنها این عبارت از نظر دستوری صحیح است، بلکه از نظر ریاضیات نیز کاملاً بی‌اشکال است، یعنی 24=24.

با مطالعه بیشتر آیات مختلف، او کشف نموده‌است که این مسئله درمورد همه چیزهایی که در قرآن ذکر شده این با آن برابر است، صدق می‌کند. به کلماتی که دفعات به‌کار بستن آن در قرآن ذکر شده، نگاه کنید:

دنیا 115 / آخرت 115

ملائک 88 / شیطان 88

زندگی 145 / مرگ 145

سود 50 / زیان 50

ملت (مردم) 50 / پیامبران 50

ابلیس 11 / پناه جستن از  شر ابلیس 11

مصیبت 75 / شکر 75

صدقه 73 / رضایت 73

فریب خوردگان (گمراه شدگان) 17 / مردگان (مردم مرده) 17

مسلمین 41 / جهاد 41

طلا 8 / زندگی راحت 8

جادو 60 / فتنه 60

زکات 32 / برکت 32

ذهن 49 / نور 49

زبان 25 / موعظه (گفتار، اندرز) 25

آرزو 8 / ترس 8

آشکارا سخن گفتن (سخنرانی) 18 /  تبلیغ کردن 18

سختی 114 / صبر114

محمد (صلوات الله علیه) 4 / شریعت (آموزه های حضرت محمد (ص) 4

مرد 24 / زن 24

هم چنین جالب است که نگاهی به دفعات تکرار کلمات زیر در قرآن داشته باشیم:

نماز 5،   ماه 12، روز 365

دریا  32، زمین (خشکی) 13

دریا +  خشکی = 45=13+32

دریا = %1111111/71= 100 × 45/3

خشکی = % 88888889/28 = 100 × 45/13

دریا + خشکی = % 00/100

دانش بشری اخیراً اثبات نموده که آب 111/71% و خشکی 889/28 %  از کره زمین را فراگرفته است.

آیا همه اینها اتفاقی است؟

سوال اینجاست که چه کسی به حضرت محمد (صلوات الله علیه) اینها را آموخته است؟ قرآن هم دقیقاً همین را بیان می‌کند.

http://links.p30download.com/archives/24627.php



  



نوشته شده در تاریخ 90/3/24 ساعت 12:40 ص توسط بذرافشان


 از دیگر پایگاه‌های تبلیغی مسیحیّت می‌توان به پایگاهی اشاره کرد که برای نجات ایران سفارش به دعا و راز و نیاز می‌کند. پدیدآورندگان این پایگاه هدف خود را از طرّاحی آن، واکنش به بحران جهانی اخیر در مورد ایران مطرح کرده‌اند و اینکه 120 تن از رهبران کلیساهای ایران متعهّد شده‌اند برای نجات کشور به مدّت 40 روز دست به دعا بردارند و روزه بگیرند!

مقدّمه
 پیشرفت‌های فناوری در عصر جدید، سبب ظهور شیوه‌های جدید گردش اطّلاعات و کاهش اساسی در هزینه‌ها در این زمینه گردیده است. نتیجة این امر، انفجار اطّلاعات است.
 امروزه رسانه‌ها توانسته‌اند به همة زوایای زندگی بشر وارد شوند و بر نوع فکر و نگرش آنها تأثیر بگذارند.
 رسانه‌ها به گونه‌ای درهم آمیخته‌اند که توان اندیشیدن را از انسان‌ها سلب می‌کنند؛ به طوری که موجبات انقیاد آدمی نسبت به آنچه را که این رسانه‌ها می‌گویند، فراهم آورده‌اند. در واقع، انسان به تعبیر مک لوهان در عصر «برون راهبر» یا «دگر راهبر» می‌باشد؛ چرا که در عصر ارتباطات جمعی و نفوذ این گونه رسانه‌ها به حریم خانه‌های شخصی، هر کس از این وسایل ارتباطی، الگو می‌گیرد؛ زیرا انسان اصولاً الگوپذیر است و برای اعمال و رفتار خویش، به دنبال الگوها می‌گردد. از این رو، به راهی می‌رود که از طریق این وسایل تجویز می‌شود. بنابراین، صاحبان و طرّاحان این گونه وسایل، راهبران اندیشه و عمل انسان‌ها به شمار می‌آیند.1
 در واقع، این رسانه‌ها با ساخت و پردازش افکار عمومی، فضا را برای اقدامات سیاسی در دهکدة جهانی فراهم می‌کنند. آنها با تضعیف باورهای اعتقادی و پیشینة ملّی، فرهنگی، قومی و دست زدن به اقداماتی از قبیل: شایعه پراکنی، گسترش ترس و وحشت، رشوه دادن به انسان‌های ضعیف النّفس و بزرگ جلوه دادن مشکلات، نقش ستون پنجم را در جنگ، بازی نموده و همانند پیاده نظام‌های دشمن، زمینه را برای سقوط حکومت‌ها و تسلّط بر آنان فراهم می‌آورند.



  



نوشته شده در تاریخ 90/3/24 ساعت 12:40 ص توسط بذرافشان


بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم
یا مقلّب القلوب و الأبصار، یا مدبّر اللّیل و النّهار، یا محوّل الحول و الأحوال، حوّل حالنا الی احسن الحال
عید سعید نوروز و فرا رسیدن بهار و سال نو را به همه‌ی هم‌میهنان عزیزمان در سراسر کشور و همچنین به همه‌ی ایرانیانی که در کشورهای دیگر، در سراسر جهان ساکن هستند و همچنین به ملتهای دیگری که برای نوروز ارزش و احترام قائل هستند، تبریک عرض میکنم. بخصوص تبریک میگویم به افراد و خانواده‌هائی که در خدمت کشور، در خدمت انقلاب و در خدمت نظام قرار دارند؛ خانواده‌ی شهیدان عزیز، جانبازان و خانواده‌های آنها، خانواده‌ی مأمورانی که در این روزها که همه در خانه‌های خود مجتمعند، آنها سر کارهای حساس و مهم خود حضور دارند و از حضور در خانواده‌های خود محرومند. امیدوارم به فضل و رحمت الهی ان‌شاءالله ملت ایران سال شاد و سرشار از برکت و نعمت را در پیش داشته باشند و در همه‌ی میدانها موفق و سربلند و پیروز باشند.
البته حوادث تلخی که در برخی از کشورها نسبت به مردم انجام میگیرد ـ در بحرین نسبت به مردم عزیز آنجا، در یمن، در لیبی ـ عید را بر ما گوارا نمیکند و مانع از این است که انسان شادی عید را بتمامه احساس کند. امیدواریم خداوند متعال برای این ملتها ـ ملت بحرین، ملت یمن، ملت لیبی ـ فرج عاجلی برساند و دشمنان ملتها را با عقوبت خود مجازات کند.
عید نشانه‌ی حرکت طبیعی انسان در طول سال و ماه و روز و شب است و چون این حرکت باید به سمت کمال و تعالی باشد، هر عیدی یک مقطعی است برای اینکه انسان بتواند یک مرحله‌ی جدیدی را آغاز کند. ما ملت ایران به توفیق الهی و به فضل پروردگار در سال 89 توانستیم کارهای بزرگی را انجام دهیم. ما سال 89 را به نام «سال همت مضاعف و کار مضاعف» نامگذاری کردیم. خوشبختانه در سرتاسر سال، این شعار تحقق عملی پیدا کرد. میتوانم ادعا کنم که یکی از شعارهائی که در طول این سالها بیشترین بهره را از توجه مردم و مسئولان و عمل آنها و انطباق وضعیت کشور با خود دارا بود و برد، همین شعار «همت مضاعف و کار مضاعف» بود، که واقعاً ملت و دولت خوشبختانه در این کار، در این حرکت سالیانه، همت مضاعف و کار مضاعف را نشان دادند. ما در زمینه‌های اقتصادی، در زمینه‌های سیاسی، در زمینه‌ی حضور عظیم و پرشکوه مردم در عرصه‌های مختلف سیاسی و انقلابی، در عرصه‌ی علم و فناوری و در عرصه‌ی سیاست خارجی، در بخشهای مختلف، خوشبختانه کارهای بزرگی را شاهد بودیم که هم مسئولین کشور، قوه‌ی مجریه، قوه‌ی مقننه و قوه‌ی قضائیه انجام دادند؛ بخصوص قوه‌ی مجریه در این دورانِ یکساله کارهای بزرگی را انجام دادند که از جمله‌ی آنها همین مسئله‌ی حساس و بزرگ هدفمندی یارانه‌ها‌ست، که این کار بزرگ را شروع کردند و امیدواریم ان‌شاءالله با موفقیت کامل این کار به انجام برسد.



  



نوشته شده در تاریخ 90/3/24 ساعت 12:40 ص توسط بذرافشان


گرداوری از دوست ارجمندم جناب آقای سلمان حبیبی 
مقدمه
وحدت اجتماعی و پرهیز از تفرقه‌های سیاسی‌ـ مذهبی از دستورهای اکید قرآنکریم و پیشوایان دینی ما است. دستور اعتصام به ریسمان الاهی «واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لاتفرقوا...»، برادری مؤمنان بایکدیگر «انما المؤمنوناخوة...» و مشترک بودن اعتقادات دینی مسلمانان و یکی‌بودن‏ کتاب آسمانی و قبله‌گاه آنان همگی از وحدت حقیقی بین مسلمانان حکایتدارد؛ چنان‌که‏ پیامبر اکرم(ص) هنگام هجرت به مدینه و در زمانی که مسلمانان متشکل از دو گروهمهاجر و انصار بودند و طبعاً زمینه اختلاف بین آنان فراهم بود، میان آنان عقد اخوّتبست و بدین وسیله با ایجاد پیوند برادری زمینه هرگونه اختلاف و دودستگی را از بین برد. در یکصد سال اخیر مصلحان دلسوزی پرچم وحدت را برافراشته‌اند و بهسهم خود قدم‌هایی در جهت‏ تحقق آن برداشته‌اند؛ سیدجمال‌الدین اسدآبادی، میرزامحمدحسن شیرازی، شیخ محمدحسین کاشف‌الغطا، سید عبدالحسین شرف‌الدین، سید محمد‌حسین بروجردی، شیخ‏ عبدالمجید سلیم و شیخ محمود شلتوت، و همچنین امام خمینی و مقام معظم رهبری از جمله منادیان وحدت شیعه و سنی‏اند که‏ قدم‏های مثبتی در این عرصه برداشته‌اند. در کنار این عالمان طراز اول، اندیشمندان و پژوهشگران بسیاری نیز در این موضوع کتاب‌ها و مقالات بسیار ارزشمندی تدوین نموده‌اند. نوشته حاضر به منظور استفادة علاقه‌مندانِ به این مباحث، به معرفی گزیده‌ای از مهم‌ترین این آثار پرداخته است.
 
ابحاث فی الوحدة الاسلامیه
محمدحسین فضل‌الله و دیگران، دمشق: مرکز العلم و الإسلام، چاپ اول، 1997م، 123 صفحه، رقعی.
این کتاب دربردارنده مقالات و مباحثی دربارة وحدت اسلامی است؛ مانند عوامل و زمینه‌های سنّتی اختلاف میان مسلمانان و مسئله دعوت به وحدت اسلامی. نویسندگان این اثر در سه مقاله جداگانه، مسلمانان را به وحدت واقعی دعوت ‌کرده و بین وحدت آرمانی و خیالی با وحدت حقیقی تفاوت گذاشته‌اند. آنان پس از ارائه تحلیل مختصری از اوضاع جهان بعد از جنگ جهانی اول و روابط رایج امروزی در جهان، بر این نکته تأکید می‌کنند که امروزه انتظار وحدت از مسلمانان بیشتر از گذشته است. نویسندگان بر آن هستند که وحدت موقتی و بر اساس برانگیختن عاطفه‌ها نوعی هم‌پیمانی است نه وحدت و اگر دعوت به وحدت بر اساس واقع‌نگری و شناخت موقعیت جهان اسلام باشد، طبیعت اختلاف‌ها و کشمکش‌ها به‌خوبی تشخیص داده شود و از افکار جدید استقبال شود، آرمان وحدت بهتر تحقق می‌یابد.
 
استراتژی تقریب مذاهب اسلامی (مجموعه مقالات هجدهمین کنفرانس بین‌المللی وحدت اسلامی)
محمدحسن تبرائیان (تهیه و تنظیم)، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، معاونت فرهنگی، چاپ اول، 1384، 496 صفحه، وزیری.
این مجموعه شامل منتخب مقالات کنفرانس وحدت در اردیبهشت ماه 1384 است. کتاب به هفت فصل تقسیم شده که عناوین موضوعات و مقالات و نیز اسامی نویسندگان هر بخش عبارت‌اند از:
فصل اول: مباحث مقدماتی، مفهوم تقریب و اهداف آن (تساهل و تعامل، عناصر بنیادین عینیت‌یافتن تقریب/ عبدالعلی محمدی؛ استراتژی تقریب/ محمدرضا رضوان‌طلب). فصل دوم: مبانی تقریب (تقریب مذاهب اسلامی در پرتو کتاب و سنت و... / محمد واعظ‌زاده خراسانی؛ اجتهاد فقهی و تأثیر آن در تقریب مذاهب اسلامی/ عبدالستار ابراهیم الهیتی؛ گفتمان اجماع و تقریب مذاهب اسلامی/ خالد زهری؛ بررسی مبانی تقریب مذاهب و استراتژی دستیابی به آن/ مهدی مطهرنیا؛ بیان معیارهای مسلمان‌بودن و مرز کفر... / سید محمدمهدی افضلی). فصل سوم: رسالت مجمع تقریب و چشم‌انداز آن (ایده‌هایی درباره استراتژی پیشنهادی تقریب/ محمدعلی تسخیری؛ رسالت مجمع تقریب و چشم‌انداز آن/ محمدعلی آذرشب). فصل چهارم: زمینه‌های تقریب (از سرگیری جنبش تمدن و تقریب/ محمدعلی آذرشب؛ طرح تقریب و مشکلات آگاهی دینی/ حیدر کامل حب‌الله؛ محورهای استراتژی تقریب/ محمدمهدی تسخیری؛ جهان اسلام و استعمار فرانو/ جواد منصوری؛ زمینه ایجاد وحدت اسلامی از طریق... / محمد منصورنژاد؛ سیاست وحکومت از دیدگاه ابوحنیفه / سید احمدرضا خضری). فصل پنجم: مبانی، ارزش‌ها و سیاست‌های تقریب (سخن قرآن پیرامون گفت‌وگوی اندیشه و اندیشه گفت‌وگو / احمد مبلغی؛ تکفیر در ترازوی قرآن و سنت/ تاج‌الدین هلالی؛ جایگاه گفت‌وگو در استراتژی تقریب مذاهب اسلامی/ محمدرضا دهشیری؛ استراتژی موضع‌گیری یکسان امت اسلامی در رویارویی با... / مهدی مینایی). فصل ششم: راهکارهای تقریب (مهندسی استراتژی تقریب؛ زمینه‌سازی برای ایجاد اتحادیه کشورهای اسلامی/ اصغر افتخاری؛ کارکردگرایی و هم‌گرایی جهان اسلام با گام عملی... / محمدرضا مجیدی؛ استراتژی و عوامل تقریب مذاهب اسلامی/ محمدآصف محسنی). فصل هفتم: بررسی روند تقریب در مناطق مختلف جهان (روند تقریب مذاهب اسلامی در سرزمین شام/ وهبة مصطفی الزحیلی؛ ایران و مصر در راه تقریب/ سید هادی خسروشاهی).
یادآور می‌شود که در ابتدای کتاب، متن سخنرانی رهبر معظم انقلاب، آیت‌الله خامنه‌ای، در دیدار با میهمانان هجدهمین کنفرانس بین‌المللی وحدت اسلامی و نیز متن کامل سخنرانی آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در این کنفرانس، آورده شده است.
 
استراتژی وحدت در اندیشه سیاسی اسلام (جلد1 ـ 2)
سید احمد موثقی، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1370 و 1371، 376 + 468 صفحه، وزیری.


  





طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ