نوشته شده در تاریخ 90/3/24 ساعت 12:40 ص توسط بذرافشان
روزی یکی از دوستان
سنی به دیدنم آمده بود . گفتگوی مفصلی درباره حقانیت اهل بیت داشتم از جمله
به خطبه ی حضرت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) در غدیر خم استناد کردم .
ایشان می گفت : مولا در این حدیث به معنای دوست آمده است .
نهایتا هر چه دلیل آوردم قبول نکرد . خداحافظی کرد و به سمت بلوچستان حرکت کرد .
یک ساعت از رفتنش گذشته بود که به او زنگ زدم و گفتم : کار خیلی مهمی با شما دارم باید برگردی!!!
گفت : من باید بروم ؛ وقت ندارم برگردم ؛ خانواده ام منتظرم هستند چه کارم داری ؟ در تلفن بگو!!
گفتم : کار مهمی دارم ؛ تلفنی نمی توانم بگویم باید خودت اینجا باشی . خیلی اصرار کردم و به زور برگشت .
وقتی به من رسید گفت : چه کار مهمی داری که من را از این همه راه برگرداندی ؟
گفتم : می خواستم بهت بگم : دوستت دارم .
گفت : همین !!!
گفتم : بله . همین را خواستم به شما بگویم .
دوستم ناراحت شد و گفت : خانواده ام منتظرم بودند و باید می رفتم این همه راه من را برگرداندی که بگویی دوستت دارم !! اذیت می کنی ؟
گفتم
: سوال من همین جا است چطور وقتی شما با عجله به سمت خانواده ی منتظرتان
می روید ، و شما را از راهتان که می روید بر می گردانم تا به شما بگویم
دوستت دارم ؛ ناراحت می شوی و در عقل من شک می کنی !! ولی وقتی پیامبر
اسلام (صلی الله علیه وآله) دهها هزار نفر را که با عجله به سمت خانواده ی
خود که آماده ی استقبال از آنها بودند ، می رفتند سه روز در زیر آفتاب
سوزان ، معطل کردند که فقط بگوند : هر کس من را دوست دارد علی
(علیهالسلام) را دوست بدارد . این کار پیامبر (صلی الله علیه و آله)
عاقلانه بود ! آیا این اقدام پیامبر (صلی الله علیه و آله) ناراحتی
مسلمانان را در پی نمی داشت ؟؟ آیا آنها در عقل چنین پیامبری شک نمی کردند ؟
با این کاری که کردم دوستم با تمام وجود احساس کرد که چه حرف خنده
داری زده است و اقرار کرد که پیامبر در جریان غدیر خم ، نکته ی مهمتری می
خواست بیان کند و الا بیان دوستی علی (علیهالسلام) نیازی نبود مسلمانان را
از راهشان برگردانند .
منبع: "وبلاگ باید شیعه می شدم"